بگو «من خودم را دوست دارم» تا معجزه ها آغاز شوند!
بگو «من خودم را دوست دارم» تا معجزهها آغاز شوند!
پنج سال پیش این تمرین معجزهآسا را انجام دادم و چون نتایج شگفتانگیزش را با تمام وجود دریافت کردم، آن را برای استفاد? دیگران هم نوشتم (که همراه با گفتوگویی با محمود معظمی، در مجل? دانشمند منتشر شد). آن زمان در دورانی از کارم بودم که فشار زیادی را متحمل میشدم و این موضوع باعث شده بود تقریبا هر روز سردرد داشته باشم؛ و برای آرام کردن و کاستن از این سردردها، اغلب قرصهای مسکن میخوردم.
بهخوبی به خاطر دارم پایان کارگاه «مهر? مار» در بهمنماه 85 بود. آن کارگاه در یکی از سالنهای مرکز دایرةالمعارف اسلامی در حوالی نیاوران برگزار شده بود. هوا سرد اما تمیز بود. در سالنی که برای کارگاه تدارک دیده شده بود، میزهای گرد را در سالن چیده بودند و هر چهار ــ پنج نفر از شرکتکنندگان دور یکی از میزها نشسته بودند. از آن کارگاه واقعا لذت بردم و کلی نکات مفید آموختم. (آنقدر آن کارگاه برایم دوستداشتنی و صحبتهای محمود معظمی و حسوحال هم? شرکتکنندگان برایم دلپذیر بود که الان بعد از پنج سال میتوانم جزئیات سالن و آبوهوا و حتی نوع پذیرایی و... را بهخوبی به خاطر بیاورم! بهنظرم این یکی از رمزهای اثرگذاری آموزشهای محمود معظمی است که روی ناخودآگاه افراد کار میکند.)
اما از موضوع اصلی دور نیفتم! آن روز بعد از اینکه کارگاه تمام شده بود و شرکتکنندگان کمکم در حال ترک سالن بودند، نزدیک محمود معظمی رفتم تا از او سوالی بپرسم. قبل از من، دوست دیگری گویا دربار? برخی مشکلات مربوط به تندرستی خود از آقای معظمی سوال کرده بود. این جمل? ایشان هنوز زنده و واضح در گوشم طنینانداز است که در پاسخ به آن دوست شرکتکننده گفت: «برو این تمرینهای تسبیح رو انجام بده، نیازی به هیچ قرص و دارویی هم نداری!»
و من آن روز، در آن ساعتِ بعد از ظهر، تصمیم گرفتم آن تمرین را که تا آن موقع فقط شنیده بودم اما هرگز با جدیت انجام نداده بودم، با یک برنامه منظم روزی دستکم سه بار انجام بدهم. و میدانید نتیجه چه بود؟ از چند روز بعد، بیآنکه از میزان فشار کاری من کم شده باشد، دیگر دچار سردرد نمیشدم و بنابراین نیازی هم نداشتم از قرصهای مسکن استفاده کنم! واقعا انجام آن تمرین معجزه کرد!
از آن زمان، سعی کردهام ارتباطم را با آن تمرین قطع نکنم. اما هر زمان که مدتی بهنسبت طولانی در انجام تمرین یادشده و گفتن ذکرهای «من خودم را دوست دارم»، «من دوستداشتنی هستم»، «من میتوانم»، «خدایا شکر» وقفه انداختهام، دیدهام که چقدر حسوحالم میتواند دوباره بد شود. اما خبر خوب اینکه بهمحض اینکه دوباره گفتن این ذکرها را شروع کردهام، اثرات شگفتانگیز و معجزهآسای آنها را بهسرعت مشاهده کردهام.
این ذکرها هم حال جسمتان را خوب میکنند، هم حال روحتان را!
فلسف? وجودی مکتب کمال، حول شعار «خودت را دوست بدار، و کمک کن تا دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند» شکل گرفته است. (محمود معظمی در این مطالب، بیشتر در این باره توضیح داده است: تاریخچه پیدایش مکتب کمال، مکتب کمال چگونه تاسیس شد؟، مکتب کمال چه میگوید؟) معظمی بر این باور است که اگر انسانها خودشان را دوست داشته باشند، خودشان راه حل مسائل زندگیشان را خواهند یافت و به بهترین شکل در مسیر زندگیشان پیش خواهند رفت. او در سمینارها، کارگاهها، مقالهها، برنامههای رادیویی و... تلاش میکند این موضوع یعنی «دوست داشتن خود» را در جنبههای مختلف زندگی از جمله ثروت، روابط خانوادگی، تندرستی، تربیت فرزندان و... بر پای? مطالعات علمی، نکات عملی و شاهدمثالها بیان کند و نشان بدهد.
یکی از سادهترین و در عین حال موثرترین راهها برای شروع دوستی با خود، انجام همین تمرین است که بالاتر دربار? برخی از نتایجش که شخصا تجربه کردهام، نوشتم. ممکن است در ابتدا برایتان بسیار دشوار باشد که بگویید: «من خودم را دوست دارم.» ممکن است نگاهی به زندگی خود، به حساب بانکیتان، به وضعیت تندرستیتان، به روابط خانوادگیتان و... بیندازید و (اگر این جنبههای زندگیتان مطابق میلتان نیست) با خودتان بگویید: «من چگونه میتوانم خودم را دوست داشته باشم؟!» اما کافی است به این حرف و حیل? مغزتان توجه نکنید، و با هم? سختی، تمام نیرویتان را متمرکز و لبهایتان را از هم باز کنید و بگویید: «من... خودم... را... دوست... دارم! من خودم را دوست دارم! من خودم را دوست دارم!» و به گفتن آن ادامه بدهید.
وقتی این کار را انجام میدهید، یک نیروی شگفتانگیز و ناخودآگاه در وجود شما به جریان میافتد که بلافاصله هم? جنبههای زندگیتان را بهتر میکند. راحتتر میتوانید لبخند بزنید، راه حل مسائل خیلی بهتر و سریعتر به ذهنتان میرسد، از رفتارهای بد دیگران کمتر ناراحت میشوید، حسوحال روحی و جسمیتان بهتر میشود و... خلاصه، دنیا را از زاویه و چشماندازی نو میبینید. لطفا امتحان کنید! (و نتایجش را به هم? دوستداران مکتب کمال بگویید.)
من گفتم «من خودم را دوست دارم»، حالا که چه؟
برخی ممکن است انتظار داشته باشند با انجام این تمرین و گفتن جملات «من خودم را دوست دارم»، «من دوستداشتنی هستم»... مشکلات و مسائل زندگی ناگهان دود شوند و به هوا بروند، و مثلا ناگهان کنارشان دستههای اسکناس نو ظاهر شود، یک اتومبیل آخرین مدل برایشان از آسمان بیفتد، خانهشان تبدیل به پنتهاوس شود و...؛ اما بهتر است کمی صبر کنیم و دربار? سازوکار این دنیا بیندیشیم.
جهانی که ما خودمان را در آن یافتهایم، هرچند ممکن است در ظاهر گاهی اوقات مغشوش و درهمریخته به نظر برسد، اما بر پای? نظمی دقیق و خللناپذیر اداره میشود. در این دنیا، یکی از قوانین کلیدی، قانون «علت و معلول» است. یعنی برای پدیدار شدن هر نتیجهای، باید مقدماتی وجود داشته باشد. بنابراین اگر انتظار داشته باشیم با نشستن در خانه و پا روی پا انداختن و هیچ کاری و اقدامی نکردن، در برابرمان پول ظاهر شود، راه به خطا بردهایم. باید از خودمان بپرسیم: «این مقدار پول برای چه باید به من برسد؟» اگر در سمینار و یا کارگاه «شاد باشید و ثروتمند شوید» شرکت کرده باشید، میدانید که پول یک «نشانه» است؛ نشان? ارزشی که شما در جهان ایجاد کردهاید.
اما گفتن «من خودم را دوست دارم» چه کمکی به پولدارتر شدن شما میکند؟ پاسخ، ساده و روشن است: وقتی شما خودتان را دوست دارید، به نفع خودتان کار میکنید؛ بنابراین فرصتها را میبینید و برای استفاد? درست از فرصتها، اقدام میکنید. میدانیم که همه چیز از «فکر» آغاز میشود. «فکر» ما تبدیل به «احساس» میشود و احساس در ما موجب بروز یک «رفتار» میشود و این رفتار ما را به «نتیجه» میرساند. (برای آگاهی بیشتر در این باره، میتوانید به سمینار «چرا چشمها را باید شست؟» مراجعه کنید.) بنابراین اگر فکر «من خودم را دوست دارم» در من جا بیفتد، آنوقت «نتیجه»های این فکر هم چیزهایی خواهد بود که من دوستشان دارم و خودِ آن نتیجههای دوستداشتنی، بیشتر از پیش کمک میکنند تا من باز هم خودم را بیشتر دوست داشته باشم!
موقعیتهای ناخوشایند را به فرصتی برای دوست داشتن خود تبدیل کنید!
میخواهم یک پیشنهاد هم برای شما داشته باشم: هر روز، ممکن است اتفاقات زیادی پیش بیاید که میتوانند رابط? شما را با خودتان بد کنند (اگر آگاه نباشید). مثلا ممکن است در مترو کسی به شما تنه بزند، خبر ناخوشایندی را از رادیو بشنوید، یک دعوا را در خیابان ببینید، کسی پول شما را بخورد، کامپیوترتان درست کار نکند، اینترنتتان قطع شود و... شما میتوانید بلافاصله این موقعیتهای ناخوشایند را به فرصتی عالی برای دوست داشتن خود تبدیل کنید! حتما میپرسید چگونه؟
کافی است به خودتان یادآوری کنید: در این موقعیت (ناخوشایند)، به جای غر زدن و داد زدن و حرص خوردن و...، میتوانم زیر لب شروع کنم به گفتنِ: «من خودم را دوست دارم! من خودم را دوست دارم! من خودم را دوست دارم!...» حتما دربار? «سگ پاولوف» و «شرطی شدن» شنیدهاید. این دانشمند روس، هر بار زنگی را به صدا درمیآورد و به سگ غذا میداد. بعد از مدتی، سگ که در ذهنش «صدای زنگ» را با «غذا» مرتبط کرده بود، فقط با شنیدن صدای زنگ، بزاق دهانش راه میافتاد. بنابراین اگر شما هم مدتی آگاهانه در مواجهه با شرایط نامطلوب شروع کنید به گفتن «من خودم را دوست دارم»، بعدی از مدتی ناخودآگاه در مواجهه با این نوع شرایط، بدون اینکه حرصوجوش اضافی بخورید و حال خودتان و دیگران را بد کنید، زیر لبی و حتی در ذهن خود شروع به گفتن «من خودم را دوست دارم» خواهید کرد (و چون آرامش پیدا میکنید، مسئل? پیشآمده را هم خیلی بهتر میتوانید حل کنید). لطفا این روشها را امتحان کنید و تجربیات خود را به ما و هم? دوستداران مکتب کمال بگویید! (برای آگاهی بیشتر دربار? روش شرطیسازی پاولوف و نحو? استفاده از آن برای ایجاد عادتهای خوب در خود، میتوانید گفتار «رهایی» را در کتاب «شما میتوانید خوشبتتر شوید!»، نوشت? محمود معظمی، بخوانید.)
ضمنا باید به خاطر داشته باشیم بسیاری از واقعیتهای زندگی که از آن رنج میبریم، ساخته ذهن خود ماست و راهی دیگر برای زدودن آنها از بیرون نداریم. پس باید به دنیای درون برویم و با خودمان آشتیتر شویم!
ول کنید این خُلبازیها را!
برخی در مواجهه با روشهای پیشنهادی که در این مطلب آمده، که در واقع پیشنهادِ گفتن و تکرار یکسری ذکرهای ساده اما بسیار موثر برای بیشتر دوست داشتن خود است، ممکن است بگویند: «چه دل خوشی دارید شما! اینها که برای ما نان و آب نمیشود! من کرایهخانهام عقب افتاده، تمام تنم درد میکند، هر شب با زنم (یا شوهرم) بگومگو داریم،... آنوقت شما میگویید بیا بگو: من خودم را دوست دارم! من دوستداشتنی هستم؟!»
در پاسخ به این دوستان میگوییم: «بله، ما دلِ خوشی داریم.» و به آنها پیشنهاد میکنیم به این جمله، که یکی از نخستین مطالبی است که محمود معظمی در کارگاههای «شاد باشید و ثروتند شوید» آموزش میدهد، بهدقت توجه کنند: «خرد عادی هرگز کارایی نداشته و نخواهد داشت.» خرد عادی میگوید: «در مقابله با یک مسئله، سعی کن یک راه حل منطقی پیدا کنی.» اما خرد غیرعادی میگوید: «میدانم که کار مغز من، حفظ وضعیت موجود است. بهقول آلبرت اینشتین، با ذهنیتی که موجب پیدایش این مسئله شده، نمیتوانم آن را حل کنم. پس باید ذهنیتم را تغییر بدهم. و اگر خودم را بیشتر دوست داشته باشم، ذهنم خودش به من راه حلهای جدید را نشان خواهد داد، چون دوست من است، و چون ذهن من به جهان هستی متصل است.»
اگر فکر میکنید انجام این تمرین و نکات ذکرشده در مطلبی که مشغول خواندنش هستید بیحاصل است، میتوانید به همان نوع زندگی که تا الان داشتهاید ادامه بدهید (و خودتان بهتر از هر کس دیگری میدانید نتیجهاش چیست). اما اگر حاضرید کمی غیرعادی رفتار کنید (که نتیجهاش میتواند ایجاد زندگیای باشد که همیشه آرزویش را داشتهاید)، پیشنهاد میکنم یک بار دیگر مطلب حاضر را بهدقت از ابتدا بخوانید و انجام این تمرین ساده را جدی بگیرید! به همین سادگی و خوشایندی :)
نکت? مهم:
انجام این تمرین و نکات ذکرشده در مطلب بالا، هرگز نمیتواند جایگزین مراجعه به پزشک و مراقبتهای لازم در زمین? تندرستی باشد. اما نکته در اینجاست که اگر خودتان را دوست داشته و با خودتان آشتی باشید، هم در مواقع لازم به پزشک مراجعه خواهید کرد، هم داروها و درمانهای تجویزشده را بهدرستی انجام خواهید داد، و هم ذهن و بدن شما کمک میکند تا آن داروها و درمانها بهتر و موثرتر اثر کنند. از اینکه به این نکات ظریف توجه میکنید از شما سپاسگزاریم.
منبع: معظمی